English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2794 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
book making U شرطبندی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Don't let making a living prevent you from making a life. U اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
making a will U ایصاء
making U ساختمان
making a will U وصیت کردن
making U مایه کامیابی
making U ترکیب
making U عایدی
making U ساخت
making up U جبران
making up U تاوان
making haste U تبادر
making good U پرداخت
making void U ابطال
mischief making U دوبهم زن
mischief making U منافق
policy making U سیاست گذاری
He is making a habit of it . U بد عادت شده است
profit-making U درآمدزائیکردن
non-profit-making U غیرانتفاعی
epoch-making U بینهایتمهم
decision making U تصمیم گیری
She is always making excuses. U دائما" عذروبهانه می آورد
die making U حدیده سازی
dress making U زنانه دوزی
gas making U تولید گاز
gas making U گازسازی
mixture making U ترکیبسازی
shoe making U کفشدوزی
to be making [with sb.] [American E] U بوسیدن وعشقبازی کردن [با کسی]
pattern making U نمونه سازی
pattern making U مدل سازی
road making U راه سازی
merry making U شادمانی
money making U پول بهم زنی
saltpetre making U شوره پزی
merry-making U عیش خوش
merry-making U شادمانی
merry-making U خوشی
tool making U ابزارسازی
merry making U خوشی
to be making [with sb.] [American E] U بوسیدن و نوازش کردن [با کسی]
policy-making U سیاست گذاری
love-making U عشقبازی
love making U عشقبازی
money making U پول گرد کن
money making U پول بهم زدن پول جمع کنی
merry making U عیش خوش
Making fast progress. U سریع ترقی کردن
decision making policy U سیاست تصمیم گیری
She is always making trouble for her friends. U همیشه برای دوستانش درد سر بوده
road making material U مصالح راه
mold making equipment U تجهیزات قالب سازی
die and mold making U حدیده و قالب سازی
tile making machine U ماشین خشت زنی
road making material U مصالح راهسازی
decision making unit U واحد تصمیم گیرنده
We finally succeed in making a radio contact. U عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
with out book U برون سند کتابی ازبر
book U شماره بازیگرخطاکار
book U اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
to d. into a book U نگاه مختصر بکتابی کردن
to book something U چیزی را رزرو کردن
book value U ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
book U رزرو کردن توقیف کردن
the book is out of p U کتاب تمام شده است
book U بداخلاق
your book U کتابتان
you are welcome to my book U بفرمایید از کتاب بنده استفاده کنید
book U ثبت کردن
your book U کتاب شما
it was a p to another book U مقدمه کتاب دیگربود
i will t. you for the book U شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
very many book U کتابهای خیلی زیاد
book U دفتر
i had never seen such a book U من هرگز چنین کتابی ندیده ام
here is my book U کتاب من اینها
here is my book U اینست کتاب من
this book is yours U این کتاب مال شما ست
that book U ان کتاب
book value U ارزش دفتری
book value U ارزش ثبت شده در دفتر
book U فصل یاقسمتی از کتاب
by the book U کتابی
book value U بهای دفتری
book U درکتاب یادفترثبت کردن
that book U این کتاب
by the book U ازروی کتاب
that is my book U این
that is my book U کتاب من است
book one U کتاب نخست
to book something U چیزی را سفارش دادن
book one U جلد نخستین
book U مجلد دفتر
the a of a book U خوانندگان کتابی
book U کتاب
waste book U دفتر باطله
white book U کتاب سفید
what is this book worth? U این کتاب چقدر ارزش دارد
text book U رساله
woman of the book U کتابیه
winter book U تعیین امتیاز شرطبندی درزمستان برای مسابقه فصل بعد
white book U ویدیو- CD استاندارد ساخت philips , JVC که نحوه ذخیره ویدیودیجیتال روی ROM-CD را بیان میکند
edition [ed.] [of a book] U ویرایش [کتابی]
edition [ed.] [of a book] U چاپ [کتابی]
appointment book U دفترچهقرارملاقاتها
to bring to book U بازخواست کردن از
text book U کتاب درسی
text book U کتاب اصلی دریک موضوع
thank tou for that book U خواهش دارم ان کتاب را به من بدهید
thank tou for that book U متشکرم
tou book U لباس تکواندو
to license a book U اجازه چاپ کتابی را دادن
the book is my property U کتاب مال من است
time book U دفتر ثبت ساعات کار
to bind a book U صحافی کردن یک کتاب
to bring to book U حساب پس گرفتن
that book will immortalize him U ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
the book is print U کتاب زیر چاپ است
to consult a book U سرکتاب باز کردن
to consult a book U از کتاب فال گرفتن
to e. upon acovnt book U همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
to gut a book U مواداصلی کتابیرا ازان دراوردن
to gut a book U جوهرمطالب کتابیراکشیدن
to put any one through a book U کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
to read a book U کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
to subscribe for a book U پیش ازانتشارکتاب تعهدخریدیک یاچندجلدانراکردن
to wade through a book U بکندی وزحمت کتابی راخواندن
the book is print U کتاب برای فروش موجودایت
word book U کتاب لغت
To talk like a book . U لفظ قلم صحبت کردن
book keeping U حسابداری [حسابداری]
phrase book U لغتنامهمسافرت
pension book U برگهایکهوجهیکهبایستپرداختشوددرآندرجشدهاست
guest book U دفترچهمیهمانها
exercise book U کتابتمرین
cookery book U کتابآشپزی
throw the book at <idiom> U شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
word book U واژه نامه
reference book U کتابمرجع
rent book U کتابچهایکهدرآنمبلغکرایهذکرشدهباشد
She laid the book aside . U کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
What is the title of the book ? U عنوان این کتاب چیست ؟
You wI'll benefit by this book . U از خواندن این کتاب فایده خواهی برد
People of the Book U پیروان کتاب مقدس [ دین]
when reading a book U در حال خواندن کتابی
She was reading the book to herself. U کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
To bind a book. U کتابی را جلد کردن
the forthcoming book U کتابی که به زودی به فروشگاه می آید
Please fetch the book. U لطفا"بروکتاب رابیاور
rule book U کتابقانون
code book U کتابرمزگشا
book token U کارتخریدکتاب
comic book U کتاب کاریکاتور
book plates U برچسب کتاب
book plate U برچسب کتاب
telephone book U راهنمای تلفن
word book U قاموس
word book U فرهنگ لغات
word book U لغت نامه
word book U دیکشنری
have one's nose in a book <idiom> U دائم سر توی کتاب داشتن
have one's nose in a book <idiom> U کرم کتاب خوانی داشتن
book a seat U جا رزرو کردن
Yellow Book U مشخصات -CD ROM منتشر شده توسط Philips که حاوی قالب ذخیره سازی داده است و استاندارد ROM-CD XA را می پوشاند
comic book U کتاب دارای کاریکاتورهایی که داستانی را شرح میدهد
log book U دفتر رخدادهای روزانه
word book U کتاب لغت
address book U دفترچه تلفن
spine of the book U تیرهپشتیکتاب
bound book U کتابپربرگ
book of matches U جعبهکبریت
book ends U کتابنگهدار
telephone book U دفتر تلفن
phone book U دفتر حاوی شمارههای تلفن
phone book U کتاب راهنمای تلفن
log book U رخداد نامه
log book U رخداد نگاشت
year book U سالنامه
telephnone book U دفتر تلفن
he stole my book U کتابم را دزدیدند
check book U کتابچه ثبت ارقام یاموادرسیدگی شده
chap book U کتابچه اشعاروادبیات عوام پسند که دوره گردان می فروشند
call book U دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
bring to book U بازخواست کردن از
book review U مقاله درباره کتاب
book review U انتقاد از کتاب
book og kings U کتاب پادشاهان
book of reference U کتاب برای مراجعه گاهگاهی کتاب راهنما
book of psalms U مزامیر داود
book of psalms U زبور حضرت داود
book of psalms U زبور داود
book of proverbs U کتاب امثال حضرت سلیمان
book of account U دفترحساب
cheque book U دفترچه چک
cheque book U دسته چک
he presented me with a book U کتابی بمن پیشکشی کرد
gun book U دفتریادداشت سوابق توپ
gun book U دفترچه خدمت توپ
guide book U راهنمای مسافران
guide book U کتاب راهنما
Recent search history Forum search
1in order to improve
1اجزای تشکیل دهنده سازمان
1This student is stupid ,close the book on him.
1A cop who doesn't exactly play it by the book.
2In someone bad (or good) books.
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2لب آب
1i was in the middle of a thick law book
1was at once deep in my law book again
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com